سخنانی گوهر بار از استاد شهید مطهری:
روضههایى که تا حالا بوده، آیا خیال مىکنید نقشى در این انقلاب نداشت؟ همینها بود که از یزید و ابن زیاد و عمر سعد چنین چهرههایى ساخت، بعد ظالمها را در چهره یزیدها و ابن زیادها و عمر سعدها نشان داد و همین خودش منشأ حرکت در میان مردم شد.
برای مطالعه کامل متن به ادامه مطلب بروید
ریّان بن شبیب مىگوید در روز اول محرّم رفتم خدمت ثامنالحجج (علیه آلاف التحیة و الثناء) امام رضا علیه السلام، دیدم حال حضرت منقلب است و دارد در خانه اشک مىریزد. من هم غافل و بى خبر، تعجب کردم که چرا حضرت این طور است.
پرسیدم: آقا چرا حالتان این طور است، آیا حادثهاى پیش آمده؟ فرمود: مگر نمىدانى امروز روز اول محرم و روز مصیبت ما اهل بیت است؟! بعد حضرت به من رو کرد و فرمود: پسر شبیب! هرگاه بر چیزى خواستى بگریى بر جدّ ما حسین بن على علیه السلام گریه کن.
چرا ائمه ما ذکر مصائب مادرشان زهرا را مىکردند و مىگریستند؟ اصلا چرا حضرت زهرا دستور داد شبانه دفنش کنند؟ چرا فرمود نمىخواهم کسى از کسانى که به من ظلم کردهاند در تشییع جنازهام شرکت کنند؟ براى این که مىخواست این ظلم در جهان لوث نشود، زیرا لوث شدن ظلم گناه است. مىخواست تا بعد از چهارده قرن هم بیایند و بگویند:
فَلِأَىِّ الْامورِ تُدْفَنُ لَیْلا بَضْعَةُ الْمُصْطَفى وَ تُعْفى ثَریها
چرا پاره جگر پیغمبر شبانه باید دفن شود؟ چرا باید محل قبرش مخفى بماند؟
مىخواستند این علامت سؤال همیشه باقى بماند، مىخواستند این ظلم و این مظلومیت فراموش نشود.
زهرا از دنیا رفت «1». خبر در گذشت زهرا در مدینه پیچید. مردم ریختند جلو خانه على و زهرا، آماده تشییع جنازه زهرا. یکى از اصحاب (ابوذر یا مقداد) بیرون آمد و گفت: ایهاالناس متفرق شوید، امروز زهرا دفن نمىشود. (البته نگفت که زهرا وصیت کرده که من باید شب دفن شوم، بلکه این حرف راست را گفت: زهرا امروز دفن نمىشود.) مردم متفرق شدند به خیال این که زهرا فردا دفن خواهد شد و فردا در تشییع جنازه زهرا شرکت خواهند کرد. علىالقاعده کسانى که زهرا از آنها بیشتر ناراضى بود بیشتر خودشان را آماده مىکردند که در تشییع جنازه زهرا بیتابى کنند، براى این که گذشته لوث شود؛ همان کارى که مأمون در تشییع جنازه حضرت رضا کرد. ولى همین که هوا تاریک شد و همه در خانهها رفتند و خوابیدند على مقدمات غسل و کَفَن و دفن کردن زهرا را فراهم کرد. به دست خودش زهرا را غسل داد.
مطابق روایتى که در بحارالانوار هست اولاد زهرا (حسن، حسین، زینب و امّکلثوم) و خادمه خانه فضّه همه در آن دل شب بیدار بودند. على وقتى که جنازه زهرا را در اتاق برد، خودش به تنهایى زهرا را کفن کرد. بعد از کفن، فریاد على بلند شد، اطفال کوچک زهرا از هشت ساله تا سه چهار ساله و فضّه را صدا زد: یا حسن، یا حسین، یا زینب، یا امّ کلثوم، یافضّه! هَلُمّوا تَزَوَّدوا مِنْ امِّکُمْ بیایید با مادر خودتان وداع کنید. آنها از ناحیه على اجازه یافتند. حسنین آمدند خود را به روى سینه زهرا انداختند. فریاد یا امّا یا امّا به آسمان بلند شد. زینب و ام کلثوم که کوچکتر از آنها بودند خودشان را روى پاهاى زهرا انداختند. على در کنارى ایستاده است، مثل ابر بهار اشک مىریزد و این منظره دلسوز را تماشا مىکند. على ولىّ خدا آنجا ایستاده است. بچههاى زهرا، حسنین، دو سبط پیغمبر، سَیِّدَىْ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّة هستند. روح زهرا در این اتاق است. بنابراین اگر حادثه معجزهآمیز رخ مىدهد هیچ جاى تعجب نیست. على در اینجا شهادت مىدهد و قسم مىخورد که در آن حال وضع عجیبى را به چشم خود مشاهده کردم و به گوش خود شنیدم: اشْهِدُ اللَّهَ انَّها حَنَّتْ وَ انَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْها. مىگوید من خدا را گواه مىگیرم که در همان حال صداى ناله زهرا را شنیدم، زهرا دستها را از کفن بیرون آورد و فرزندان خود را در بغل گرفت. صدایى آسمانى شنیدم که به من گفت: على! اولاد زهرا را از روى بدن زهرا بردار که ملکوتیان به فغان آمدهاند.
مجموعهآثار آیة الله شهیدمطهرى، ج24، ص: 276الی 278
موضوع مطلب :