مشخصات مدیروبلاگ
 
ابوعلی[1488]
هدف از بر پایی این وب آشنایی با اهداف و روش های اهل بیت عصمت و طهارت و بیان علوم ومعارف اسلامی است . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ضمن این وبلاگ پاسخگوی سوالات دینی شماست سوالات خود را به واسطه ایمیل یا در قسمت نظرات در میان بگذارید در اولین فرصت جوابتان داده می شود. با آرزوی موفقیت روز افزون برای دوستداران ائمه معصومین علیهم السلام .

خبر مایه
پیوند دوستان
 
مجمع جهانی اسلام شناسی نــوروز جــمشیــدی ابــوتــراب نـــــور غـــــدیــر بیان حقیقت مقتدای مسیح شیعه اثنی عشری کانون فرهنگی الرضوان بـلــاغ سایت رسمی حرم حضرت ابالفضل سایت رسمی حرم کاظمین ساعت یک و نیم آن روز یک عاشقانه ی ساده برای من...... دلو بزن به دریا تینا محسن حیدری منتظران مهدی(عج) معماری نوین پارسی نامه غزلیات محسن نصیری(هامون) دل شکسته sajadb.tk بیخیال همه حتی زندگیم نت سرای الماس شادِ شاد طب سنتی@ مشاوره وروان شناسی من،منم.من مثل هیچکس نیستم ...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست مقبلی جیرفتی موسسه (کانون) فرهنگی هنری قرآن و عترت حسن آباد جرقویه علیا من.تو.خدا پسران علوی - دختران فاطمی تینا!!!! مرام و معرفت ستاره طلایی تنهایی....... پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... نگاهی نو به مشاوره ❤ღمشکات نور الله ღ❤ گل باغ آشنایی راه و چاه طراوت باران وبلاگ گروهیِ تَیسیر نور وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی صراط مستقیم *×*عاشقانه ای برای تو*×* اسیرعشق دستگاه بادکش طبی بدن رفع خستگی و حجامت ما تا آخرایستاده ایم هسته گیر آلبالو رضا صفری جبهه مقاومت و بیداری اسلامی

امام هادی

نامه متوکل و آمدن امام هادى (علیه السلام) از مدینه به سامراء

 شیخ مفید در ارشاد گوید: انگیزه حرکت ابو الحسن (علیه السلام) به مدینه آن بود که عبد الله بن محمد در شهر مدینه به عنوان متصدى جنگ و امامت جماعت برگزیده شد. وى از آن حضرت نزد متوکل بدگویى مى‏کرد و اندیشه آزار و اذیت امام را در سر داشت.

  مسعودى در اثبات الوصیة مى‏نویسد: بریحه عباسى امام جماعت حرمین نامه‏اى به متوکل نگاشت و در آن گفت: اگر به حرمین نیاز دارى، على بن محمد را از آنها بیرون ران که او مردم را به خود مى‏خواند و عده بسیارى از او تبعیت کرده‏اند: بریحه نامه‏هاى پیاپى در این باره به متوکل نوشت.

برای مشاهده متن کامل به ادامه مطلب بروید           

سبط بن جوزى در تذکرة الخواص آورده است: دانشمندان سیره نویس گویند: متوکل چون کینه على (علیه السلام) و فرزندانش را در دل داشت و از سویى به جایگاه على بن محمد در مدینه و گرایش مردمان به سوى او آگاهى داشت، آن حضرت را از مدینه به طرف بغداد حرکت داد. او یحیى بن هرثمه را فرا خواند و به وى گفت: به مدینه برو و در حال او تأمل کن و وى را به سوى ما روانه نما. یحیى گوید: در پى دستور متوکل به مدینه عزیمت کردم چون به آن شهر وارد شدم فریاد و غوغایى از مردم بپا خاست که تا آن روز چنین شور و غوغایى نشنیده بودم. آنان بر جان على بن محمد نگران بودند چرا که وى در حق آنان نکویى مى‏کرد و همواره ملازم مسجد بود و در دل گرایشى به دنیا نداشت. من نیز مردم را تسکین دادم و براى‏ آنها قسم یاد کردم که درباره على بن محمد به کار ناخوشایندى مأمور نشده‏ام و هیچ نگرانى بر او نیست. سپس خانه آن حضرت را بازرسى کردم و در آن جز قرآن و کتابهاى دعا و کتابهاى علمى چیزى نیافتم. پس آن حضرت در دیدگانم بزرگ جلوه کرد و خود عهده دار خدمتش شدم و امکانات زندگى او را نیکو گرداندم.

نسخه‏اى از آن نامه که به دست من است چنین آمده است:

 شیخ مفید گوید: چون ابو الحسن (علیه السلام) از سعایت عبد الله بن محمد در نزد متوکل آگاه شد، نامه‏اى به خلیفه نوشت و در آن از دروغ‏بافی هاى عبد الله بن محمد یاد کرد. متوکل دستور داد تا پاسخ نامه آن حضرت را بنویسند و او را به آمدن به سامرا دعوت کنند و دستور داد که در گفتار و کردار به خوبى با آن حضرت رفتار کنند.

در نسخه‏اى از آن نامه که به دست من است چنین آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد! بدان که امیر مؤمنان به ارزش تو داناست و خویشاوندى تو را مراعات مى‏کند و ایجاب کننده حق توست و تو و اهل بیت تو را در امورى ترجیح مى‏دهد تا خداوند حال تو و ایشان را نکو گرداند عزت تو و آنان را تثبیت کند و امن و آسایش براى تو و ایشان به ارمغان آرد. و البته از این کار خشنودى پروردگارش را مى‏جوید و در پى اداى حقى است که خداوند در تو و خاندانت بر خلیفه واجب کرده است. امیر مؤمنان چنین صلاح دید که عبد الله بن محمد را از مسئولیت تصدى جنگ و امامت جماعت در مدینه برکنار دارد. زیرا نسبت به حق تو نادان بود و قدر تو را کوچک مى‏شمرد. همچنین او بر تو ستم روا داشت و به تو چیزى نسبت داد که امیر مؤمنان خوب مى‏داند که تو از آن نسبت مبرایى و قصدت در ترک مخاصمه با او پاک است خلیفه مى‏داند که تو راست مى‏گویى و خود را براى چنین کارى آماده نکرده بودى. امیر مؤمنان از این پس محمد بن فضل را بر تو مى‏گمارد و به او دستور داده که تو را مورد اکرام و احترام قرار دهد و با اطاعت از دستورات تو، به تقرب در نزد خداوند و امیر مؤمنان برسد. امیر مؤمنان مشتاق توست و خوش مى‏دارد با تو دیدارى تازه کند و به تو بنگرد. اگر تو نیز مایل دیدار اویى و دوست دارى در کنار وى مقام‏گیرى به سوى او روانه شو و هر که را که خود دوست دارى از خاندان و خدم و حشم خویش برگزین و بى‏شتاب و با آسودگى هرگاه که خواستى در حرکت شو و هرگاه که خواستى فرود آى و هر طور که خواستى به راهت ادامه ده. و اگر دوست دارى یحیى بن هرثمه خدمتکار امیر مؤمنان و سربازانى که با او همراهند در این سفر در رکاب تو باشند، اختیار و تصمیم با خود توست. و ما دستور داده‏ایم که یحیى بن هرثمه مطیع فرمانهاى تو باشد. پس براى دیدار امیر مؤمنان استخاره کن. هیچ کس از برادران و فرزندان و خاندان و خواص امیر مؤمنان جایگاهى بالاتر و ستوده‏تر از تو درنزد وى ندارند و او نیز بر تو نگران‏تر و مهربان‏تر و دلسوزتر است تا بر آنان و السلام علیک و رحمة الله و برکاته».

  این نامه را ابراهیم بن عباس در ماه جمادى الآخر از سال 243 هجرى نگاشته است. چون این نامه به دست ابو الحسن (علیه السلام) رسید، آماده سفر شد و یحیى بن هرثمه نیز آن حضرت را همراهى کرد.  مسعودى گوید: بریحه نیز براى مشایعت امام (علیه السلام) آمد. چون به قسمتى از راه رسیدند بریحه به آن حضرت گفت: من خوب مى‏دانم که تو آگاهى که علت بردن تو از مدینه به بغداد به خاطر من است و سوگندهاى استوار و مؤکد یاد مى‏کنم که اگر از من به امیر مؤمنان یا یکى از خواص او شکایت برى نخلستان تو را ویران مى‏کنم و دوستداران و هوا خواهانت را مى‏کشم و چشمه‏هاى کشتزارت را خشک مى‏کنم و چنین و چنان مى‏کنم. پس ابو الحسن (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: نزدیک‏ترین شکایت من از تو، شب پیش در پیشگاه الهى بود. و من چنان نیستم که شکایت تو پیش خدا برم و آنگاه از او به بندگانش متوجه شوم و از تو پیش آنان شکوه کنم. بریحه با شنیدن این سخن بر پاى امام هادى (علیه السلام) فرو افتاد و زارى کرد و از آن حضرت طلب بخشش کرد. امام هم به او فرمود: من از تو در گذشتم. و از آنجا حرکت کرد تا به بغداد رسید. مسعودى گوید: اسحاق بن ابراهیم و همه امیران به استقبال آن حضرت آمدند. سبط بن جوزى مى‏نویسد: یحیى گفت: چون به بغداد وارد شدم ابتدا به دیدار اسحاق بن ابراهیم طاهرى، والى بغداد، رفتم. اسحاق به من گفت: اى یحیى! این مرد زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و متوکل را هم تو خوب مى‏شناسى اگر وى را بر ضد على بن محمد بشورانى او را مى‏کشد و آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز قیامت خصم تو خواهد بود. من در پاسخش گفتم: به خدا قسم از او جز کردار نیک و زیبا ندیدم. سپس به سوى سر من راى، رفتم و در آغاز با وصیف ترکى ملاقات کرده او را از آمدن على بن محمد آگاه ساختم. وصیف به من گفت: به خدا سوگند اگر یک موى از سر آن امام کم شود آن را جز از تو نخواهم. من از سخن او در شگفت شدم که چگونه سخن او با قول اسحاق یکى بود. چون نزد متوکل رفتم از من درباره على بن محمد پرسید: من نیز از خوش طینتى و سلامت طریقت و ورع و زهد وى به او گزارش دادم و گفتم که خانه‏اش را در مدینه نیز بازرسى کردم و جز قرآن و کتابهاى علمى در آن نیافتم و مردم مدینه بر او نگران بودند. پس متوکل آن حضرت را مورد اکرام قرار داد و جایزه‏اى نیکو به وى عطا کرد.

مسعودى نوشته است: چون هادى (علیه السلام) به سر من راى، رفت همه اصحاب و یاران متوکل او را استقبال کردند. حتى متوکل نیز به نزد حضرت رفت و او را مورد اکرام و تعظیم قرار داد.

سپس امام (علیه السلام) از آنجا به خانه‏اى که برایش مهیا کرده بودند، رفت.

شیخ مفید گوید: یحیى بن هرثمه در رکاب آن حضرت روان شد تا به سر من راى رسید. چون بدانجا رسید، متوکل خود را از آن حضرت یک روز پنهان کرد. امام نیز در جایى معروف به خان صعالیک (گدایان) ماند و سپس متوکل دستور داد تا خانه‏اى به آن حضرت اختصاص دهند. آنگاه امام به آن خانه رخت کشید. ابو الحسن (علیه السلام) در طول اقامتش در سر من راى، ظاهرا مورد اکرام قرار داشت اما متوکل همواره در اندیشه طرح حیله‏اى براى از بین بردن آن امام بود ولى توفیق نمى‏یافت.

سیره معصومان ،ج‏6،ص:237الی240

 


91/3/4::: 1:0 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ *غدیر ...* *غدیر نمایشگر اتحاد و پیوند رسالت به امامت، و نبوت به ولایت است،* وحکایت از آن مى‏کند که همچون دو پستانى هستند که براى اشراب و ارضاع طفل شیرخوار، پیوسته ملازم و مقارن و رفیق یکدیگرند، و یا همچون دو نهالى که از یک ریشه و بن روئیده شده و بهم پیوسته‏اند. *غدیر نمایشگاه على منى و انا منه در برابر دیدگان جمیع خلائق و همگى امت، و اعلان و اعلام این واقعیت به جهانیان* تا روز بازپسین است.


+ روزی امیرالمومنین علی علیه السلام برفراز منبر سخن می گفتند؛ به ناگاه مرد عربی فریاد برآورد: به من ظلم شده است! حضرت علیه السلام به او فرمودند: نزدیک بیا. هنگامی که آن مرد نزدیک آمد، امام علیه السلام فرمودند: * به تو یک ظلم شده است، اما من به اندازه ی ریگ های بیابان، قطره های باران و کرک و موی حیوانات، مورد ستم قرار گرفته ام.* . در کلام امام معصوم غلو و زیاده گویی وجود ندارد؛ . .


+ ... گفت به یکی از دوستانم به شوخی گفتم من 24 ساعت متوالی خوابیده ام دوستم گفت: *بدون غذا؟؟!!* همین سخن را به دوست دیگرم گفتم گفت: * بدون نماز؟؟!!* . . . *عکس العمل افراد نسبت به دغدغه ها و باید و نبایدهای زندگی*


+ به امید ان روزی که *عید رسمی عید بزرگ غدیر خم* باشد چشم انتظارم. در انتظار آن روزی هستم که همه مردم برای عید غدیر خانه تکانی کنند دید و بازدید کنند عیدی به هم دیگر بدهند و در یک کلام غدیر را عید بگیرند. ای امیرالمومنین ای مظلوم عالم شما مظلوم واقع شدی *حتی در بین شیعیان!!!*


+ ایام بستری بی بی دوعالم *شهیده ولایت* حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها است بیایید با اعلام عزا و به پا کردن جلسه عزاء و شرکت در محافل و مجالس عزاداری به امام زمانمان عجل الله تعالی فرجه تسلیت بگیم و خدای نکرده با تهیه لباس نو و جشن و تبریک گفتن موجب ناراحتی امام زمان نشویم *همدردی با امام زمان را با صلوات بر محمد و آل محمد و اظهار برائت از دشمنانشان از الان شروع کنیم*


+ راوی گویدامام صادق علیه السّلام فرمودند: هنگامى که دوزخیان در دوزخ جاى گیرند شما شیعیان را بجویند و نیابندتان، پس به یکدیگر بگویند: *ما لَنا لا نرى‏ رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِنَ الْأَشرارِ أَتَّخَذناهُم سِخْرِیًّا أَم زاغَت عَنهُمُ الْأَبصارُ* ما را چه شده است مردانى را که از اشرار مى‏شمردیم نمى‏بینیم؟ آیا آنان را[در دنیا] به ریشخند مى‏گرفتیم یا چشمهاى ما بر آنها نمى‏افتد؟سوره ص/آیه62-63...


+ الْحسین بن ثویر و أبی سلمة السّرّاج قالا سمعناأبا عبد الله ع وهو یلْعن فی دبر کلّ مکتوبة أربعةً من الرّجالِ وَأَرْبعاً من النّساء *فُلَانٌ وَفلان وَفلَانٌ وَمعاویةُ وَ یُسَمِّیهِمْ* *وَفُلانةُوَفلانةوهند وَأمّ الحکم أخْت معاویة* حسین بن ثویر وابو سلمه گفتند شنیدیم که حضرت امام جعفر صادق(ع)درعقب هر نمازى چهار کس از *مردان را که فلانی و فلانی و فلانی و معاویه در حالی که اسمشان را بیان میکرد*..


+ *نمی ترسم* از کسی ولی *میترسم* از خدا . . . . . . *میترسم* از کسی که *نمی ترسد* از خدا


+ *نقل شده از یکی از شیعیان:* روزی یکی از دوستان سنی به دیدنم آمده بود. گفتگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتم از جمله به خطبه ی حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در غدیرخم استناد کردم. ایشان می گفت: مولا در این حدیث به معنای دوست آمده. نهایتا هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد وبه سمت بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم وگفتم: کاری با شما دارم باید برگردی!


+ سلام دوستان مسابقه جالبی را در رابطه با عید بزرگ غدیر خم دیدم به نظر آمد که در راستای دفاع از مظلومیت ولایت قدمی بردارم و این مسابقه را به شما معرفی میکنم و در مسابقه شرکت کنیم تا به قدر ذره خود، ران ملخى به بارگاه سلیمان حشمت و صاحب ذوالفقارش‏ هدیه آوریم‏