اخلاق جمع خلق است، و خلق را مرحوم نراقى این گونه تعریف کرده است: «قدرت و توانایى روح انسانى که باعث شود کارها را به آسانى و بدون فکر و تأمل انجام دهد». راغب گوید: «ریشه خُلق و خَلق یکى است ... با این تفاوت که خُلق مربوط به نیروهایى است که با بصیرت شناخته مىشوند، و خَلق مربوط به شکل و چگونگى ظاهرى و صورتهایى است که با چشم دریافت مىشوند. گاهى نیز خلق از ماده «خلاقه» به معنى نرمى و صاف بودن است. بنا بر این هر چه را انسان با عادت و تمرین بدست آورد و انجام دادن آن براى او آسان باشد آن را خلق مىنامند. نتیجه آنکه: گاهى خلق حالتى در نفس است که سبب مىشود کارهایى را بدون فکر انجام دهند و گاهى نیز اسم است براى فعلى که از انسان صادر مىشود» «1». از تعریفهاى گذشته بدست آمد که اخلاق ملکه یا حالتى است که در نفس انسانى رسوخ کرده و باعث مىشود که اعمال بدون فکر و تأمل از او سر بزنند. پس هر عمل خیرى که با اندیشه و درنگ در عاقبت آن کار انجام شود فضیلت اخلاقى نیست بلکه یک حالت اخلاقى است. شخص اخلاقى کسى است که چنان کارهاى خیر و نیک، عادت او شده که بدون فکر و تأمل از او صادر مىشوند. مثلا کسى غوّاص یا شناگر است که بدون تأمل، داخل آب شده و مشغول شنا گردد، اما کسى که ابتدا مدتى به ارزیابى آب و تأمل در آن پرداخته سپس با احتیاط وارد آب مىشود غوّاص نیست. مسائل اخلاقى نیز این گونهاند که اگر کسى عادت به فضائل اخلاقى کرده به طورى که بدون تأمل به انجام آنها مىپردازد او داراى ملکه فضائل اخلاقى است. اما کسى که ابتدا مقدارى فکر مىکند و پس از تأمل به این نتیجه مىرسد که با عفت باشد یا به عدالت عمل کند او داراى ملکه عدالت نبوده و از نظر اخلاقى نمىتوان او را صاحب فضائل اخلاقى نامید.
الآداب الدینیة للخزانة المعینیة با ترجمه عابدى، ص: 194 و 195
چرا دعاى ما مستجاب نمىشود؟؟!!
در رابطه با این موضوع چند روایت در اختیار دوستان قرار می دهم
1- محمّد بن یعقوب کلینى در «کافى» از حضرت امام صادق علیه السّلام حدیث مىکند که:
إنّه قیل له فى قوله سبحانه: ادْعُونى أَسْتَجِبْ لَکُم نَدعُوهُ و لا نَرَى إجابَة. قالَ: أفَتَرَى اللهَ عَزّوجَلَّ، أ خلَفَ وَعدَهُ؟ قیل [قُلتُ]: لا! قالَ: فَمِمَّ ذَلِکَ؟ قال [قُلتُ] لا أدرِى! قالَ: لَکِنِّى اخبِرُکَ: مَن أطاعَ اللهَ عَزّوجَلَّ فیما أمَرَهُ ثُمَّ دَعاهُ مِن جِهَة الدُّعاءِ أجابَهُ. قیل [قُلتُ]: و ما جِهَة الدُّعاءِ؟ قالَ: تَبدَا و تَحمَدُ اللهَ و تَذکُرُ نِعَمَهُ عِندَکَ، ثُمَّ تَشکُرُهُ، ثُمَّ تُصَلِّى عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله، ثُمَّ تَذکُرُ ذُنُوبَکَ فَتُقِرُّ بِها، ثُمَّ تَستَعِیذُ مِنها؛ فَهَذا جِهَة الدُّعاء.
از امام صادق علیه السّلام سؤال شد راجع به آیه (ادْعُونى أَسْتَجِبْ لَکُم) چرا دعاى ما اجابت نمىشود، فرمودند: این طور گمان مىکنى که خداى تعالى وعده خود را انجام نمىدهد؟ گفته شد: خیر، فرمود: پس علّت چیست؟ گفته شد: نمىدانم. فرمود: امّا من به تو خبر مىدهم. کسى که از خدا اطاعت کند و خدا را بخواند، با کیفیّت مخصوص دعا، خداوند اجابت خواهد کرد. گفته شد: آن کیفیّت چیست؟ فرمود: اوّل حمد خدا را بجاى مىآورى و نعمتهاى او را بر خود در نظر مىآورى آنگاه خدا را بر این نعمتها شکر مىکنى، سپس بر پیامبرش صلوات مىفرستى، آنگاه گناهانت را در نظر مىآورى و اقرار بر آنها مىکنى و سپس به خدا پناه مىبرى و این است کیفیّت دعا کردن
2-رُوِىَ إنَّ الصّادِقَ عَلَیهِ السَّلامُ قَرَأ: (أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ) فَسُئِلَ: ما لَنا نَدْعُوهُ و لا یُستَجابُ لَنا؟ فَقالَ: لأنَّکُم تَدعونَ مَن لا تَعرِفونَ، و تَسألونَ ما لا تَفهَمونَ! فَالإضطِرارُ عَینُ الدِّینِ؛ و کَثْرَة الدُّعاءِ مَعَ العَمَى عَنِ اللهِ مِن عَلامَة الخِذلانِ. مَن لَم یَشهَدْ ذِلَّة نَفسِهِ و قَلبِهِ و سِرِّهِ تَحتَ قُدرَة اللهِ حَکَمَ عَلَى اللهِ بِالسُّؤالِ و ظَنَّ أنَّ سُؤالَهُ دُعاءٌ؛ و الحُکمُ عَلَى اللهِ مِنَ الجُرأة عَلَى اللهِ.
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که این آیه را قرائت کردند، سپس از ایشان سؤال شد چه شده است که دعاى ما اجابت نمىشود؟ حضرت فرمودند: زیرا شما درخواست مىکنید از کسى که او را نمىشناسید و چیزى را طلب مىکنید که نمىفهمید. پس اضطرار عین دیانت است و زیادى دعاء با جهل به خداى تعالى از نشانههاى بىسعادتى است. کسى که پستى و ذلّت خود و قلب و سرّش را در تحت قدرت خدا نبیند از خدا درخواست بىجا و بىموقع مىکند و تصوّر مىکند که این درخواست دعا مىباشد و تحکّم کردن بر خدا تجرّى و جسارت بر خدا تلقّى مىشود
3- و از قمّى حدیث مىکند از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام:
إنّه قِیلَ لَه: إنّ اللهَ تَعالَى یَقولُ: ادْعُونى أَسْتَجِبْ لَکُم و إنّا نَدعُوه فَلا یُستَجابُ لَنا؟ قالَ: لأنَّکُم لا تَوفُونَ بِعَهدِ اللهِ! و إنَّ اللهَ یَقولُ: أَوْفُوا بِعَهْدى أُوفِ بِعَهْدِکُم؛ و اللهِ لَو وَفَیتُم لِلَّهِ لَوَفَى [اللهُ] لَکُم
از امام صادق علیه السّلام سؤال شد خداى تعالى مىگوید: (ادْعُونى أَسْتَجِبْ لَکُم) مرا بخوانید تا اجابت کنم، درحالیکه ما او را مىخوانیم ولى اجابت نمىکند. حضرت فرمودند: زیرا شما به عهد خود با خدا وفا ننمودهاید. درحالیکه خدا مىگوید: شما به عهد و پیمان با من وفا کنید من به عهد با شما وفا خواهم کرد. قسم به خدا اگر شما وفا مىکردید او هم وفا مىکرد
4- و همچنین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که:
إذا أرادَ أحَدُکُم أن لا یَسألَ رَبَّهُ شَیئًا إلّا أعطاهُ فَلیَیأسْ مِنَ النّاسِ کُلِّهِم، و لا یَکُونُ لَهُ رَجاءٌ إلّا [مِن] عِندِ اللهِ عزّوجلّ؛ فَإذا عَلِمَ اللهُ ذَلِکَ مِن قَلبِهِ لَم یَسالهُ شَیئًا إلّا أعطاهُ.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: کسى که مىخواهد از خدا درخواست مسألهاى را بنماید باید از همة خلائق ناامید شود. و امیدش منحصر در خداى تعالى باشد. اگر چنین شد خدا نیز درخواست او را اجابت خواهد کرد
ارزشهاى انسان
1- انسان خلیفه خدا در زمین است:
روزى که خواست او را بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد.
آنها گفتند: آیا موجودى مىآفرینى که در زمین تباهى خواهد کرد و خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزى مىدانم که شما نمىدانید . بقره/ 30[ ترجمه آیه به مضمون است.].
اوست که شما انسانها را جانشینهاى خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایى که داده است در معرض آزمایش قرار دهد انعام/ 165.
2- ظرفیت علمى انسان بزرگترین ظرفیتهایى است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد:
برای مطالعه کامل متن به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب...
دوره گردى که در اثر خدمت به مادر براى او کشف حجاب ملکوت شد!!
داستانی را مرحوم علامه طهرانی در کتاب نور ملکوت قران ج 1 ص 141 الی 145 بیان فرموده اند که بنده خیلی لذت بردم و هر بار مطالعه می کنم برایم تازه گی دارد که بعضی افراد عجب برخورد هایی دارند. داستان را کامل مطالعه کنید. پشیمان نمی شوید.
می فرماید: یکروز در طهران، براى خرید کتاب، به کتاب فروشى إسلامیّه که در خیابان بوذر جمهرى بود رفتم، ... مردى در آن أنبار براى خرید کتاب آمده، و کمر بند چرمى خود را روى زمین پهن کرده بود؛ و مقدارى از کتابهاى ابتیاعى خود را بر روى کمربند چیده بود؛ از قبیل قرآن، و مفاتیح، و کلیله و دمنه، و بعضى از کتب قصص و رسائل عملیّه و مشغول بود تا بقیّه کتابهاى لازم را جمع کند؛ و بالاخره پس از إتمام کار، مجموع کتابها را که در حدود پنجاه عدد شد، در میان کمربند بست؛ و آماده براى خروج بود که: ناگهان گفت: حبیبم الله. طبیبم الله یارم. یارم. جونم. جونم.
برای مطالعه کامل متن به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب...