```html
درباره ما
![]() هدف از بر پایی این وب آشنایی با اهداف و روش های اهل بیت عصمت و طهارت و بیان علوم ومعارف اسلامی است . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ضمن این وبلاگ پاسخگوی سوالات دینی شماست سوالات خود را به واسطه ایمیل یا در قسمت نظرات در میان بگذارید در اولین فرصت جوابتان داده می شود. با آرزوی موفقیت روز افزون برای دوستداران ائمه معصومین علیهم السلام . لینکهای ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
|
آیة الله گلپایگانى و دیدن ملائکه عذاب در تخت فولاد به من دستور داده بودند که شبهاى پنجشنبه و شبهاى جمعه بروم بیرون اصفهان، و در قبرستان تخت فولاد قدرى تفکّر کنم در عالم مرگ و ارواح، و مقدارى هم عبادت کنم و صبح برگردم. عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه میرفتم و مقدار یکى دو ساعت در بین قبرها و در مقبرهها حرکت میکردم و تفکّر مىنمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده، و سپس براى نماز شب و مناجات بر مىخاستم و نماز صبح را میخواندم و پس از آن به اصفهان مىآمدم. میفرمود: شبى بود از شبهاى زمستان، هوا بسیار سرد بود، برف هم مىآمد. من براى تفکّر در أرواح و ساکنان وادى آن عالم، از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکى از حجرات رفتم. و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمهاى از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادات گردم. در اینحال دَرِ مقبره را زدند، تا جنازهاى را که از أرحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند، و شخص قارى قرآن که متصدّى مقبره بود مشغول تلاوت شود؛ و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند، و قارى قرآن مشغول تلاوت شد. من همینکه دستمال را باز کرده و مىخواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند. عین عبارت خود آن مرحوم است: چنان گرزهاى آتشین بر سر او مىزدند که آتش به آسمان زبانه مىکشید، و فریادهائى از این مرده بر مىخاست که گوئى تمام این قبرستان عظیم را متزلزل مىکرد. نمىدانم اهل چه معصیتى بود؛ از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحقّ عذاب بود؟ و أبداً قارى قرآن اطّلاعى نداشت؛ آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید. و اشاره مىکنم به صاحب مقبره که در را باز کن من مىخواهم بروم، او نمىفهمید؛ هر چه مىخواستم بگویم زبانم قفل شده و حرکت نمیکرد! بالاخره به او فهماندم: چفت در را باز کن؛ من میخواهم بروم. گفت: آقا! هوا سرد است، برف روى زمین را پوشانیده، در راه گرگ است، تو را میدرد! هر چه میخواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم، او إدراک نمىکرد. بناچار خود را بدر اطاق کشاندم، در را باز کرد و من خارج شدم. و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادى نیست بسیار به سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم. آمدم در حجره، یک هفته مریض بودم، و مرحوم آخوند کاشى و جهانگیرخان مىآمدند حجره و استمالت میکردند و به من دوا میدادند. و جهانگیرخان براى من کباب باد میزد و به زور به حلق من فرو مىبرد، تا کم کم قدرى قوّه گرفتم. باید به منکرین معاد گفت: اینها هم قابل انکار است معاد شناسى، ج1، ص: 142-144
نویسنده ابوعلی در دوشنبه 91/7/10 | نظر
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
اخلاقیات (5), شهادت (4), امام هادی (3), خدا (2), عید غدیر (2), معاد (2), علامه طهرانی (2), امام (2), امام حسن (1), علّت (1), علم (1), علی (1), ملائکه عذاب (1), مناسبت (1), مناسبتهای (1), مناسبتهای ماه ها (1), منکرین معاد (1), نامه (1), نیکوکار (1), هفتم صفر (1), وحید (1), ولی (1), یورش (1), فقید انقلاب (1), قاتل (1), کلام (1), ماه رجب (1), متوکل (1), مجتبی (1), محسنین (1), مرحوم (1), مردم (1), مرگ (1), مسجد (1), مسیء (1), خراسانی (1), خواب (1), دیدن (1), دین (1), رحمت (1), رهبر کبیر (1), سامرا (1), سجاد (1), سهمگین (1), سیزده رجب (1), شیخ (1), عائشه (1), عراق (1), آیت الله (1), آیة الله گلپایگانى (1), ابلیس درغدیر, منافقان, امام باقرعلیه السلام (1), ابن سینا (1), احترام به پدر و مادر (1), امیرالمؤمنین (1), بیانیه (1), پاسخ (1), پیامبر (1), تخت فولاد (1), ترس (1), ثروت (1), حضرت (1), حفصه (1), ارتحال (1), استاد اخلاق (1), استکبار جهانى (1), اسلام (1), اعتدال، افراط ، تفریط (1), اعظم (1), المرجب (1),
طراح قالب
|