سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
►▌ علوم و معارف اسلامی ▌ ◄
 
 

خطبه غدیر به شعر (منظومه فارسی) قسمت سوم

(71) بدانید ای مسلمین بر شما  

ولیّ و امام اوست ز امر خدا

 

مهاجر چو انصار یک تار مو  

نباید به پیچند سر ز امر او

هم آنان که هستند تابع ز جان  

بر آنها به نیکوئی اندر جهان‏

 

هم آنانکه هستند صحرانشین  

هم آنکس که در شهر باشد مکین‏

 

ز خلق جهان از عجم و از عرب  

چه مملوک و چه خواجه‏ی ذو حسب‏

 

صغیر و کبیر و سفید و سیاه  

دگر هر موحّد بذات اله‏

 

علی (ع) هست حکمش بامضا قرین  

بود نافذ الأمر در امر دین‏

 

هر آنکس که او را مخالف شود  

ز حق مورد خشم و لعنت بود

 

باو هر که تابع شود بی‏سخن  

فرو گیردش رحمت ذوالمنن‏

 

کند هر که تصدیق او را خدا  

نماید از او عفو جرم و خطا

 

هم از آنکه تصدیق وی بشنود  

بصدق دل او را مصدّق شود

 

(72) بدانید ای مردم این سرزمین  

بود بهر من محضر آخرین‏

 

سخن بشنوید و بصدق ضمیر  

شوید از خداوند فرمان‏پذیر

 

(73) شما را خداوند لیل و نهار  

ولیّ و اِله است و پروردگار

 

پس آنگه رسولش محمّد ولی است  

پس از او ولی مر شما را علی است‏

 

خود این حکم از جانب کبریاست  

که معبود و پروردگار شماست‏

 

امامت پس آنگاه بی‏گفتگو  

بود در نژاد من از نسل او

 

خود انجامد این تا قیامت بطول  

که باشد رضای خدا و رسول‏

 

حلالی نباشد بجز آن حلال  

که ما را حلال آمد از ذوالجلال‏

 

حرامی نباشد بجز آن حرام  

که از حق حرام است بر خاص و عام‏

 

خدا هر حلال و حرامی به من  

نشان داد و من نیز بر بوالحسن (ع)

 

بمن هر چه آموخت حق از کتاب  

بیاموختم جمله بر بوتراب (ع)

 

(74) دگر نیست علمی جز آن کش خدا  

شمرده است در من بمحض عطا

 

من آنرا که دانستم از کردگار  

بقلب علی (ع) جمله دادم شمار

 

جز آن هیچ علمی نباشد یقین  

که آن هست در این امام مبین‏

 

امام مبینی که یزدان فرد  

بیاسین ز دانائیش وصف کرد

 

(75) مگردید ای مردم از راه او  

مجوئید دوری ز درگاه او

 

مپیچید سر از تولّای وی  

هدایت بیابید از رای وی‏

 

بحق هادی است و دلیل فِرق  

کند هر عمل هست بر طبق حق‏

 

شود باطل از کوشش او تباه  

هم از آن کند نهی بیگاه و گاه‏

 

بحلمش ملامت ندارد اثر  

که اوراست حکم خدا در نظر

 

علی (ع) باشد آنکس که اوّل قبول  

نموده است دین خدا و رسول‏

 

هم او باشد آنکس که بهر خدا  

نموده است جان بر پیمبر فدا

 

گهی با پیمبر خدا را ستود  

که با او دگر کس ز مردان نبود

 

(76) دهید ای طوایف بر او برتری  

که حق برتری دادش و سروری‏

 

پذیرید او را که نصب از خداست  

پذیرفتنش فرض بر ماسواست‏

 

(77) بدانید ای مردم از خاص و عام  

که از جانب حق بود او امام‏

 

نه هرگز بغفران کسی در خور است  

که اندر ولایت بدو منکر است‏

 

بلی هرگز او را نبخشد خدا  

که حتم است بر منکرش این جزا

 

بود بر خدا تا کند این عمل  

بدان کو بورزد بحیدر دغل‏

 

سزای چنین کس عذابیست سخت  

که دایم دچار است آن تیره‏بخت‏

 

بترسید از این کش مخالف شوید  

بدو نگروید و در آتش روید

 

چه آتش که از جنس ناس و حجر  

بفرمان یزدان شود شعله‏ور

 

مهیّاست آن آتش پر شرار  

که از قوم کافر برآرد دمار

 

(78) بمن ای خلایق بیزدان قسم  

رسل مژده دادند خود بر اُمم‏

 

منم اشرف و خاتم انبیاء  

منم حجّت حق بارض و سما

 

کند هر که شک کافر است آنچنان  

که بودند در جاهلیت کسان‏

 

هر آنکس که در جزئی از این کلام  

شک آرد شک آورده در آن تمام‏

 

شک آرنده در کلّ تبلیغ من  

به تحقیق دارد در آتش وطن‏

 

(79) بدانید مردم که بر من خدا  

بداد این فضیلت بمحض عطا

 

بمن کرده لطفی چنین بی‏غرض  

که احسان او را نباشد عوض‏

 

نباشد خدائی بجز آن خدا  

که دایم ز من باد بر او ثنا

 

مرا حضرتش ملجأ و مأمن است  

سپاسش بهر حال ورد من است‏

 

(80) دهید ای گروه از پی سروری  

علی (ع) را بهر برتری برتری‏

 

که بعد از من است افضل آن پاکجان  

ز خلق از اناث و ذکور جهان‏

 

بما رزق نازل کند کردگار  

بما آفرینش بود برقرار

 

(81) یقین هست ملعون و مغضوب حقّ  

بدین قول هر کس زند طعن و دق‏

 

مرا داده جبریل از حق خبر  

که هر کس بود با علی (ع) کینه ور

 

هم آن‏کش نه‏مِهر علی (ع) در دلست  

ز من خشم و لعنت بر او شامل است‏

 

پس امروز هر کس به‏بیند چه پیش  

فرستاده از بهر فردای خویش‏

 

بترسید از حق که با حکم او  

مخالف شوید و به‏پیچید از او

 

که لغزد از آن پای رفتارتان  

خدا هست آگه ز کردارتان‏

 

(82) بدین سر بیابید ایقوم راه  

علی (ع) هست جَنْبُ اللّهی کش اِله‏

 

بقرآن خبر داده کاندر جزا  

بگوید عدویش که وا حسرتا

 

که در حق جنب اللَّه از غافلی  

به تفریط کوشیدم و بد دلی‏

(83) بقرآن گرائید باری ز جان  

تدبّر کنید و تأمّل در آن‏

 

بفهمید ز آیات آن خیر و شرّ  

بدارید بر مُحکماتش نظر

 

کلامی که در آن تشابه بود  

بدان کس نباید که تابع شود

 

(84) به یزدان قسم هرگز از بهر کس  

نباشد چنین رتبه در دسترس‏

 

که بهر شما آورد در بیان  

ز امر و ز نهی و ز تفسیر آن‏

 

مگر اینکه در دست من دست اوست  

که بینید او را چه دشمن چه دوست‏

 

گرفتم از او بازوی زورمند  

به پیش نظرها نمودم بلند

 

بسوی خود آوردم او را فراز  

نمودم از او ظاهر این امتیاز

 

به هر کس که مولا منم بیسخن  

علی (ع) هست مولای او همچو من‏

 

علی (ع) پور بوطالب آن با وفا  

بود هم وصی، هم برادر مرا

 

موالاة او هست حکم جلیل  

که آورد آن را به من جبرئیل‏

(85) بدانید ای مردم این ارجمند  

وز اولاد من نیز پاکان چند

 

که ایشان چو قرآن بحق رهبرند  

دو ثقلند لیک اکبر و اصغرند

 

دهند این دو هر یک از آن یک خبر  

مخالف نباشند با یکدگر

 

نگردند هرگز جدا بی‏سخن  

لب کوثر آیند تا نزد من‏

 

امینهای حقند در خلق او  

به احکام او حکمران مو به مو

 

ز قول نبی (ص) این بیان متین  

نموده است روشن به اهل یقین‏

 

که آن مظهرِ عدلِ پروردگار  

امام زمان (عج) خاتم هشت و چار

 

خود از نسل ختم رسولان (ص) بود  

کتابش بتحقیق قرآن بود

 

که فرموده او تا بروز جزا  

نگردند این هر دو از هم جدا

 

گر آید کسی با کتاب دگر  

مُنافیست با این حدیث و خبر

 

در او آنچه بایست موجود نیست  

بود غیر و مهدی موعود نیست‏

 

(86) الا آنچه باید نمایم ادا  

ادا کردم از جزء و کل بر شما

 

الا آنچه بایستم ابلاغ آن  

نمودم به وفق بلاغت بیان‏

 

الا آنچه بود از پیام و سروش  

رساندم شما را یکایک به گوش‏

 

الا آنچه محتاج توضیح بود  

نمودم بفهم شما وانمود

 

الا از خدا بود و بس هر سخن  

شنیدند در نصب حیدر ز من‏

 

بود نیز این قول ربّ قدیر  

که باشد علی (ع) مؤمنانرا امیر

 

روا نیست این رتبه بر هیچ کس  

پس از من علی (ع) راست شایان وبس‏

 

به بازوی حیدر زد آنگاه دست  

بر آوردش آن سیّد حق پرست‏

 

بنحوی که پای شه اولیا  

قرین گشت با زانوی مصطفی

 

(87) بگفتا پس ای قوم این بوالحسن  

وصیّ و برادر بود بهر من‏

 

مرا ظرف علم است و هم جانشین  

مفسّر بود بر کتاب مبین‏

 

به قرآن بود داعی و در عمل  

مطیع خداوند عَزّ وَ جَلّ‏

 

به اعدای حقّ است در کارزار  

مطیعان او را بود دوستدار

 

کند نهی هر بنده را از گناه  

بود جانشین رسول اِله‏

 

زند قوم پیمان شکن را به تیغ  

کُشد هر ستمکار را بی‏دریغ‏

 

هم آنانکه از دین برون می‏روند  

قتیل وی از حکم حق می‏شوند

 

مبدّل نمی‏گردد از من سخن  

که قول اِله است گفتار من‏

 

(88) خدایا هر آنکس شدش دوستدار  

تواش دوستدار و به او باش یار

 

هر آنکس که با او کند دشمنی  

تواش باش خصم ای خدای غنی‏

 

شدش هر که منکر تواش خوار کن  

به لعن خود او را گرفتار کن‏

 

غضب کن بر آن دشمنِ زشت خو  

که نا حق شود منکرِ حقِّ او

 

(89) خدایا تو این مژده‏ام داده‏ای  

توام این بشارت فرستاده‏ای‏

 

که باشد امامت برای علی (ع)  

تو را آنکه هست از شرافت ولی‏

 

گواهی به اعمال من مو بمو  

تو دیدی بیان من و نصبِ او

 

به نصبِ علی (ع) دین برای عباد  

تو کامل نمودی ز روی وِداد

 

بمولائی این امام هُمام  

تو نعمت نمودی به خَلقت تمام‏

 

چو با او شد آغاز و انجامشان  

رضا گشتی از دین اسلامشان‏

 

همین است آن دین که اندر کتاب  

نمودی برای قبول انتخاب‏

 

بفرمودی آن کس که آئین و کیش  

گزیند جز اسلام از بهر خویش‏

 

از او نیست هرگز قبول و یقین  

بود در قیامت وی از خاسرین‏

 

خدایا توئی شاهد حال من  

که راندم به ابلاغ وَحیت سخن‏

 

(90) بدانید مردم بامر خدا  

علی (ع) گشت چون بر شما پیشوا

 

قبول خدا گشت آئینتان  

شد اَکمل به یُمنِ علی (ع) دینتان‏

 

پس آنکس که نشناسد او را امام  

هم او را که بر اوست قائم‏مقام‏

 

ز وُلدِ من و صُلبِ او طیّبین  

که هادی بخلقند تا یوم دین‏

 

همان روز کز بنده عرضِ عمل  

شود بر خداوند عَزّ وَ جَلّ‏

 

پس آنان بود پست کردارشان  

بود دائماً جای در نارشان‏

 

نگردد بر آنها خفیف از شرر  

نیفتد بِدانها ز رحمت نظر

 

(91) بود مَردم، این صفدر نامور  

به من یاریش از شما بیشتر

 

ز هرگونه حق هست آن باوفا  

به من خود سزاوارتر از شما

 

ز هرگونه قربی بود بی‏گمان  

بمن از شما اَقرب آن پاک جان‏

 

ز هرگونه عزّت بگیتی رواست  

فزون عزّتش پیش من از شماست‏

 

خداوند راضی‏ست از بوالحسن  

و ز او راضیم چون خداوند، من‏

 

نشد آیتی نازل اندر رضا  

مگر اینکه بُد در حق مرتضی

 

نیامد ز حق مؤمنین را خطاب  

که اوّل مخاطب نشد بُوتراب (ع)

 

نشد آیه در مدح نازل که آن  

ندادی شئون علی (ع) را نشان‏

 

نه حق داده جز بهر آن مُقتدی  

گواهی بفردوس در هَل اَتی

 

نه این سوره جز او کسیرا بشان  

نه جز مدح او مدح کس اندر آن‏

 

(92) علی (ع) مَردم، از روی صدق و صفا  

بود یار و یاور بدینِ خدا

 

کند بهر خوشنودی ذوالجلال  

بفرمان من با مخالف جدال‏

 

بپرهیز و پاکیست ذاتش قرین  

هم او هادی و مهدی از ربِّ دین‏

 

فرستاده‏ی حق به سوی شما  

بود بهتر از جمله‏ی انبیا

 

وصیّ شما نیز بهتر وصی‏ست  

میان من و این وصی فرق نیست‏

 

ز صلب ویند اوصیاء خَلَفْ  

همه بهتر از اوصیاء سَلَفْ‏

 

(93) بدانید مردم نژاد رُسل  

خود از صُلب آنهاست از جزء و کُلّ‏

 

نژاد من از صلب پاک علی‏ست (ع)  

کز ایشان چو آئینه دین منجلیست‏

 

(94) نمود از حسد مردم ابلیس دون  

ز باغ جنان بوالبشر را برون‏

 

نباشید پس با علی (ع) رشک مند  

که بینید از آن رشک‏مندی گزند

 

شود پست کردار و اعمالتان  

بلغزد قدم، بد شود حالتان‏

 

ز فردوس آدم بحکم اِله  

بسوی زمین آمد از یک گناه‏

 

بحالی کز امکان حقش برگزید  

چنینش سزای گنه در رسید

 

چو از یک گنه او ببرد این ملال  

شما چون شمائید چونست حال‏

 

بسی از شما جنس اهریمنند  

به یزدان ز اهریمنی دشمنند

 

(95) الا نیست خصم علی (ع) جز شقی  

ندارد ولایش بجز متّقی‏

 

نیارد در آفاق بی‏گفتگو  

بجز مؤمن خالص ایمان به او

 

به یزدان قسم کز خدای جهان  

علی (ع) راست والعصر نازل بشان‏

 

بنام خداوند روزی رسان  

که او هست بر مؤمنین مهربان‏

 

به والعصر پس لعل لب برگشود  

اِلی آخر آن را قِرائت نمود

 

(96) بگفتا پس ای قوم، حق را گواه  

گرفتم به تبلیغِ أمر اِله‏

 

رساندم شما را فروع و اصول  

جز این هم نباشد برای رسول‏

 

(97) الا ای گروه از صِغار و کِبار  

خدا ترس باشید و پرهیزکار

 

جز اسلام بر مذهبی نگروید  

نه با دین دیگر ز دنیا روید

 

(98) بیارید ایقوم ایمان بجان  

بذات خداوندگارِ جهان‏

 

هم آرید ایمان بشخص رسول  

هم آن نور کان یافت با وی نُزول‏

 

از آن پیش کز قهر، از هر کسی  

شود محو و ناچیز روها بسی‏

 

بگردند آنها بسوی قفا  

بود این چنین منکران را سزا

 

ز حق مردم آن نور در من بتافت  

پس آنگه علی (ع) از من آن نور یافت‏

 

پس آن را بود نسل وی مُستَقرّ  

اِلَی القائِمِ الْمَهْدیِ الْمُنْتَظَر (عج)

 

امامی که حق خداوندِ ما  

بگیرد ز اعدا به امر اِله‏

 

به تحقیق ما را خداوندگار  

بداد از کرم حجّت خود قرار

 

به تقصیر کاران و خصمان دین  

به اهل تخلّف دگر خائنین‏

 

گنه‏کارها و ستم‏پیشگان  

که دارند جا در تمام جهان‏

 

(99) به اعلام بیم‏آور ای مسلمین  

کنم باز آگاهتان این چنین‏

 

مرا کرده مبعوث حق بر شما  

چو پیش از من و بعثت انبیا

 

ز من پس سرآید اگر روزگار  

شوم کشته یا در صف کار زار

 

بگردید آیا به اعقابتان  

شود منقلب حال و آدابتان‏

 

پس آنکس که گرداند رو در قفا  

از آن نیست هرگز زیان بر خدا

 

بزودی خداوندِ عزّوجل  

دهد شاکرین را جزایِ عمل‏

 

(100) بدانید مردم علی (ع) بی‏قصور  

بود هم صبور و بود هم شکور

 

پس از وی ز وُلدِ من و صُلبِ او  

بدین وصف باشند و این طبع و خو

 

(101) ز اسلامتان گر که مرد رهید  

به یزدان نباید که منّت نهید

 

که گردید از این خیال غلط  

خداوند را مستحقِّ سخط

 

شما را عذابش نماید هلاک  

بود در کمین گاه آن ذات پاک

 

(102) بدانید مردم امامانِ چند  

پس از من بزودی بدعوت تَنَند

 

بخوانند مر خلق را سوی نار  

ندارند در عرصه‏ی حشر یار

 

بدانید مردم از این خود سری  

من و کردگاریم از آنها بَری‏

 

همانا خود و جمله اشیاعشان  

چه انصار آنها چه اتباعشان‏

 

شوند از تبه کاری خود مقیم  

به بیغولِهِ پست اندر جحیم‏

 

چه بسیار بد جایگاهی بود  

که آن جای اهل تکبّر شود

 

همان نابکاران حیلت شعار  

که گشتند با هم صحیفه نگار

 

ببایست هر یک پی خیر و شر  

نمائید در نامه‏ی خود نظر

 

چنین گفت راوی که صدقِ بیان  

از آن سرور آمد بزودی عیان‏

 

بگشتند اهل صحیفه ز کیش  

ببردند امّت بهمراه خویش‏

 

جز اشخاص معدودی از اهل دین  

که بودند نائل بنور یقین‏

 

(103) رساندم شما را پی اِنتباه  

چنین حکم محکم که بود از اِله‏

 

که آن هست حجّت ز روی یقین  

بهر حاضر و غائب از اهل دین‏

 

هم از بهر هر کس بود در شُهود  

هم آنانکه یابند زین پس وجود

 

هم آنانکه زائیده از مادرند  

و یا خود به صلب و رحم اندرند

 

ازین امر باید بهر بوم و بر  

که حاضر بغائب رساند خبر

 

پدر گوید آن را بفرزند نیز  

شود تا بپا عرصه‏ی رستخیز

 

(104) چه زود این امامت که باشد ز ما  

شود مملکت در میان شما [1] .

 

به غصب او فتد در کفِ غاصبین  

پذیرد خلل آن زمان شرعِ دین‏

 

بهر غاصب و مُغتصب بی‏گمان  

کند خشم و لعنت خدای جهان‏

 

در این حال زود از برای شما  

پدید آید ای انس و جن ابتلا

 

شما را فرستد خداوندگار  

بسی شعله از آتش پر شرار

 

بسی نیز از مسِّ بگداخته  

که دفعش نباشد ز کس ساخته‏

 

(105) بدانید مردم خدای جهان  

نماید بهر حالتان امتحان‏

 

چنین رفته تقدیر از بی‏نیاز  

که یابد زنا پاک، پاک امتیاز

 

هم از مصلحت آن مُبرّا ز عیب  

شما را نکرده‏ست دانا به غیب‏

 

(106) بدانید مردم که در روزگار  

نبوده‏است یک قریه‏کش کردگار

 

مقدّر کند امر تخریبِ آن  

مگر در مکافات تکذیبِ آن‏

 

کند همچنان نیز حالی هلاک  

ندارد هر آن قریه از ظلم باک‏

 

کند ظالمانرا چنین حق عِقاب  

که فرموده خود ذکر آن در کتاب‏

 

شما را امام و ولی این علیست (ع)  

که آگاه بر هر خفیّ و جلیست‏

 

بود او مواعید حقّ و خدا  

مواعید خود را نماید وفا

 

(107) چه بسیار پیش از شما در جهان  

نمودند ره گُم ز پیشینیان‏

 

خداوند کرد اوّلین را هلاک  

جهان را کند ز آخرین نیز پاک‏

 

(108) خداوند ای مردم از راهِ وحی  

مرا کرد امرو مرا کرد نهی‏

 

علی (ع) نیز در امر و نهی من است  

همان امر و نهیی که از ذوالمن است‏

 

بدانِست اوامر و نهی خدای  

بیارید پس امر و نهیش بجای‏

 

هدایت بیابید ازین پیشوا  

پذیرید نهیش ز هر ناروا

 

به ارشاد او برخورید از رشاد  

بپوئید از وی طریق مراد

 

مبادا کند راههای دگر  

شما را از ین راه سالم بِدر

 

(109) خدا را محقّق منم راه راست  

ز من پیروی فرض بهر شماست‏

 

مرا راه حقّ است حیدر (ع) ز پی  

پس از او نژاد من از صُلبِ وی‏

 

هدایت نمایند آنان بحق  

عدالت گذارند اندر فِرَق‏

 

پس از لعل لب آنشه انس و جان  

شد از سوره‏ی فاتحه دُر فشان‏

 

پس آنگاه فرمود در من خدا  

مر این سوره نازل نمود از سما

 

هم این سوره اندر علی (ع) نازلست  

هم اولاد او را چو او شاملست‏

 

ز درگاه یزدان چنین لطفِ خاصّ  

بمن دارد و آلِ من اختصاص‏

 

خدا را همان اولیاء عِظام  

که از خوف و حُزنند ایمن تمام‏

 

الا حزب حق راست فتح و ظفر  

بر احزاب غالب بود سر بسر

 

(110) الا با علی (ع) دشمنند آن کسان  

که اهل شقاقند اندر جهان‏

 

همان سرکشانی کز اِخوانشان  

شیاطین رسد وحی بر جانشان‏

 

ز گفتار بیجا، بیانِ گزاف  

کز آنها نخیزد بجز اختلاف‏

 

(111) بدانید هستند احبابشان  

کسانی که حق داده ز آنها نشان‏

 

در احوال آن قومِ دور از ثواب  

چنین ذکر فرموده اندر کتاب‏

 

نمی‏یابی آنقوم را اهل دین  

بحشر و خداوند صاحب یقین‏

 

محبّند با آن گروه جُهول  

که هستند خصمِ خدا و رسُول‏

 

اِلی آخر این آیه را شاه دین  

فرو خواند آن لحظه بر مُسلمین‏

 

(112) بفرمود پس با ندای جلی  

بحقّ محبّانِ آل علی (ع)

 

الا دوستداران ایشان ز جاه  

شدستند موصوف وصف اِله‏

 

کسانیکه دارند ایمان و هم  

نپوشند بر آن لباس ستم‏

 

کشانند در ایمنی رخت خویش  

بگیرند راه هدایت به پیش‏

 

الا دوستدارانِ این اوصیا  

همان مرد مانند کاندر جزا

 

شود مَسکن امن جنّاتشان  

بود با ملایک ملاقاتشان‏

 

بگوئید بعد از درود و سلام  

بپاکی در آئید در این مقام‏

 

بمانید جاوید در این سرا  

مصون از زوال و مُعاف از فنا

 

الا دوستدارانِ آن رهبران  

همان ناجیانند کاندر جنان‏

 

نمایند منزل بدون حساب  

کز آنها خبر داده حق در کتاب‏

 

(113) بدانید اعدای آن اولیا  

همان هالکانند کاندر جزا

 

بگردند واصل بنارِ سَعیر  

که بدخواه را بد رسد ناگزیر

 

بدانید اعدای آن سروران  

همان منکرانند و اِستمگران‏

 

که بینند از حق عذابِ الیم  

کنند استماعِ شهیق از جحیم‏

 

بحالی که آتش بود شعله زا  

زفیرش دل و جان بر آرد ز جا

 

در آن هر گروهی که داخل شوند  

بلعنِ هم از غیظ قائل شوند

 

اِلی آخر آنشاهِ گردون جناب  

بیان کرد این آیه را از کتاب‏

 

دگر باره فرمود ز اعدایشان  

بقرآن چنین داده یزدان نشان‏

 

که دریای آتش چو آید بموج  

در افتند اعدا در آن فوج فوج‏

 

بپرسندشان خازنان جحیم  

شما را کس آیا نداده است بیم‏

 

مر این آیه را نیز تا انتها  

بیان کرد آندم رسول خدا (ص)

 

(114) دگر باره در حقّ احبابشان  

ز مرجان بدین آیه شد دُر فشان‏

 

کسانی که هستند خالی ز رَیب  

ز پروردگارند ترسان بغیب‏

 

ز حق در خور لطف و آمرزشند  

به اجر کبیر الهی خوشند

 

(115) بدانید مردم جحیم و جنان  

بسی فرق‏ها دارد اندر میان‏

 

کسی دشمن ماست کو را خدا  

مذمّت فرستاد و لعنت سزا

 

بود دوست ما را کسی کش ودود  

محبّ است و مدّاح ز انعام و جود

 

(116) منم مردم از حق نبیّ و بشیر  

علی (ع) هست بر من وصیّ و ظهیر

 

(117) بدانید ختم امامانِ پاک  

بود مهدی قائم (عج) آنجانِ پاک‏

 

بدانید او هست غالب بدین  

کشد در جهان کیفر از ظالمین‏

 

بدانید او فاتح قلعه‏هاست  

از او منهدم ظلم را هر بناست‏

 

بدانید اندر قبائل به تیغ  

بود قاتل مشرکین بی‏دریغ‏

 

بدانید او می‏نماید قیام  

بخونخواهیِ اولیاءِ عِظام‏

 

بدانید او ناصرِ دین بود  

مروّج به احکامِ آئین بود

 

بدانید آن طرفه بحر شگرف  

همی آب گیرد ز دریای ژرف‏

 

بدانید او آگه است از کسان  

که در فضل و جهلند هر یک چسان‏

 

بدانید بنموده پروردگار  

وِرا انتخاب و وِرا اختیار

 

بدانید هست از ضمیرِ بسیط  

بهر علم هم وارث و هم محیط

 

بدانید آن رهنمای بشر  

دهد از خداوندگارش خبر

 

کند در جهان آن امامِ هُمام  

به بیداری امر ایمان قیام‏

 

بدانید آن ذو رشادِ رشید  

بود در امور استوار و سدید

 

بدانید بر اوست تفویض امر  

برون کار از دست زید است و عَمرو

 

بدانید بگذشتگانِ خبیر  

شدند از وجود شریفش بشیر

 

بدانید آنشاه در روزگار  

بود حجّتِ باقیِ کردگار

 

نباشد دگر بعد از او حُجّتی  

جز او نیست کس را چنین رُتبتی‏

 

نه حقّی مگر اینکه با او بود  

نه نوری مگر اینکه زان رو بود

 

بدانید کس نیست غالب بر او  

نه منصور می‏گردد او را عدو

 

بدانید هست او ولیِّ خدا  

جُز او در زمین نیست فرمانروا

 

حَکَم خلق را باشد از ذوالمنن  

امین است حق را به سِرّ و علن‏

 

(118) من ای مردم احکام پروردگار  

نمودم برای شما آشکار

 

مرا بود هر امر و نهیی ز دین  

بفهم شما کردم آن را قرین‏

 

هم از بعد من این علی (ع) بر شما  

بفهماند آن را که باشد روا

 

(119) شما را چو این خطبه اتمام یافت  

بهمدستی من بباید شتافت‏

 

بیارید رسم تَحیّت بجا  

ز منصوب گردیدن مرتضی (ع)

 

پس آنگه پی بیعتِ آن امام  

نمائید آماده خود را تمام‏

 

بدانید من بیعتم با خداست  

علی (ع) بیعتش با من از ابتداست‏

 

من از جانب حق در این امر عام  

کنم اخذِ بیعت ز امّت تمام‏

 

پس آن کس که این عهد را بشکند  

بنفس خود البتّه اِستم کند

 

اِلی آخر آن شاهِ مُلکِ ادب  

بدین آیه شکّر فشان شد ز لب‏

(120) دگر باره فرمود از کردگار  

بود حجّ و عمره در آئین شعار

 

بس آن بنده کو حجّ بجا آورد  

ور از عمره گویِ سعادت برد

 

مر این آیه را نیز سلطان دین  

ز لعل لب افشاند دُرّ ثمین‏

 

دگر ره بفرمود مردم ز حجّ  

بیابید در کعبه فتح و فرج‏

 

در آن اهل بیتی نکرده ورود  

که ننموده حق بی‏نیازش ز جود

 

هم از آن تخلّف نورزیده‏اند  

مگر اینکه محتاج گردیده‏اند

 

در آن هیچ مؤمن توقّف نکرد  

بانجام دستور یزدانِ فرد

 

مگر آنکه بخشید تا آنزمان  

گناهان او را خدای جهان‏

 

چو از حجّ بانجام فرمان رسید  

پس اعمالش اینجا به پایان رسید

 

بدانید مردم ز روی یقین  

که یزدان بحُجّاج باشد معین‏

 

در این ره نمایند چون صرف مال  

دهدْشان عوض حضرت ذوالجلال‏

 

نه ضایع کند اجر آنان خدای  

که آرند اعمال نیکو بجای‏

 

بکوشید در حجِّ بیت ای گروه  

به بخشید دین را کمال و شکوه‏

 

هم انفاق اندر ره دین کنید  

از این راه ترویجِ آئین کنید

 

مگردید دور از مشاهد مگر  

زمانی که از توبه گیرید اثر

 

شما را شود عفو حق مقترن  

گناهانتان را کند ریشه کن‏

 

کتاب پیمانه ای از غدیر 37الی53




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : چهارشنبه 92 آبان 1 :: 1:4 صبح :: توسط : ابوعلی

درباره وبلاگ
هدف از بر پایی این وب آشنایی با اهداف و روش های اهل بیت عصمت و طهارت و بیان علوم ومعارف اسلامی است . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ضمن این وبلاگ پاسخگوی سوالات دینی شماست سوالات خود را به واسطه ایمیل یا در قسمت نظرات در میان بگذارید در اولین فرصت جوابتان داده می شود. با آرزوی موفقیت روز افزون برای دوستداران ائمه معصومین علیهم السلام .
آخرین مطالب
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 57
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 279495